نقد و بررسی رُمان نوجوان "دستهایش
بوی گل میداد" اثر مرضيه جوكارسندی مومنی
رُمانِ "دستهایش بوی گل میداد" در
ده فصل نوشته شدهاست. رُمانی که با یکی بود یکی نبود آغاز میشود و با پایانِ
کلاسیکِ (به نقل از راوی رُمان) بالا رفتیم دوغ بود؛ پایین اومدیم ماست بود؛ قصهی
ما راست بود، تمام میشود. اما اشتباه است اگر تصور کنیم این آغاز و پایان کلاسیک
در بطن متن نیز گسترش یافته است. در واقع روایت، روایت درهم تنیدگی سنت و مدرنیته
است که یک جاهایی به پست مدرن تبدیل میشود.
مثلث شخصیتهایی که میتوان در متن آنها را
تحلیل کرد، با سه شخصیتِ پادشاه و وزیر و دختر شاه پریان گره خوردهاست.
پادشاه و وزیر و دختر شاه پریان
آیا میتوان پادشاه را نماد جامعهی سرخوردهای
دانست که استبدادش به ضرر همهی مردم و همچنین خود پادشاهست؟ به گمانم بتوان
پادشاه را کاریکاتور یک شخصیت مستبد دانست که با در انحصار قرار دادن زیبایی باغش،
روحیهی خوب را از مردم گرفتهاست. پادشاهی که یک فوج سرباز در گوشه گوشهی
مملکتش گذاشته تا دست مردم را بو کنند که مبادا کسی جرأت کرده باشد گلی را از باغ
چیده باشد.
در فصل اول، دو عیب برای پادشاه ذکر شدهاست؛ دو
عیب که معنی دو عشق میدهد: (عشق به باغ و گلهای زیبایش و عشق به دختر شاه پریانی
که در خواب میبیند). شاید این دو عشق و عیب هم طنز تلخی باشد برای توضیح شخصیتی
که استبدادش مضحک است!
شاید آوردن نمونهای از واژههای بهکار گرفتهشده
در متن گویای یک فضای امنیتی در شهر باشد: شورش، سیاهچال، میدان عدالت، روزنامهی
سیاسی(عدم قبول اینکه شهر احتیاجی به روزنامهی سیاسی دارد، نکتهی قابل تاملی
است)، دستگیری و جاسوس.
وزیر پادشاه شخصیت جالبی است که به استبداد
پا انجمن تخصصی داستان کودک انگشت جادویی...
ما را در سایت انجمن تخصصی داستان کودک انگشت جادویی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 2angoshtejadooyee7 بازدید : 126 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:29